حـال نـداری ثـــواب کـنـی، گـنــاه نـکـن!

چند حکایت کوتاه از زندگانی پربرکت حضرت صدیقه طاهره، فاطمه زهرا علیهاالسلام:


...اى جماعت! چشم‌های خود را ببنديد و سرهاى خود را به زير افكنيد، چون كه فاطمه دختر محمّد صلی اللّه عليه و آله می‌خواهد از پل صراط عبور نمايد...


چند حکایت کوتاه از زندگانی پربرکت حضرت صدیقه طاهره، فاطمه زهرا علیهاالسلام:


ملکه ای در خدمت فاطمه زهرا(س)
مرحوم قطب‌الدین راوندى در كتاب خود آورده است :
سلمان فارسى گفت : روزى به منزل حضرت زهرا سلام اللّه عليها وارد شدم، آسيابى را جلوى آن حضرت ديدم كه دستاس آن را با حالت خستگى و ضعف گرفته است و می‌چرخاند و مقدارى جو، آرد می‌نمود؛ و در گوشه اى از اتاق، حسين عليه السلام را ديدم كه از شدّت گرسنگى ناله می‌کرد.
گفتم : اى دختر رسول اللّه! چرا خود را در سختى و مشقّت قرار داده اى، با اين كه فضّه پيش خدمت شما است!؟
حضرت در جواب اظهار داشت : پدرم رسول خدا صلی اللّه عليه و آله فرمود: كارهاى منزل يك روز بر عهده من و يك روز بر عهده فضّه باشد؛ و امروز نوبت من است.
گفتم : اجازه فرمایید كه من كمك نمايم، يا آسياب را بچرخانم، يا اين كه حسين عليه السلام را آرام كنم و دلداريش دهم؟
حضرت فرمود: من نسبت به فرزندم، حسين آشناتر هستم؛ پس تو دستاس را بچرخان تا آرد تهيّه گردد.
بنابراين من مشغول چرخانيدن دستاس شدم و چون مقدارى از جوها را آرد كردم، صداى اذان به گوشم رسيد؛ پس براى اقامه نماز به مسجد رفتم و نماز جماعت را به امامت حضرت رسول صلی اللّه عليه و آله بجا آوردم.
و بعد از نماز، جريان حضرت فاطمه سلام اللّه عليها را براى امیرالمؤمنین، علىّ عليه السلام تعريف كردم.
امام علىّ عليه السلام گريان شد و از مسجد بيرون رفت و پس از گذشت لحظاتى در حالى كه تبسّم می‌نمود، به مسجد بازگشت.
حضرت رسول صلی اللّه عليه و آله جريان را از علىّ عليه السلام جويا شد؟
و او اظهار داشت : چون بر فاطمه وارد شدم، وى را ديدم بر قفا خوابيده و حسين نيز روى سینه‌اش در خواب بود و سنگ آسياب بدون آن كه در دست كسى باشد، می‌چرخید!!
حضرت رسول صلی اللّه عليه و آله فرمود: خداوند ملائكه اى را آفريده است تا در خدمت محمّد و اهل بيت او عليهم السلام باشند.

(بحارالانوار: ج ۴۳، ص ۲۸، ح ۳۳، الخرايج و الجرايح : ج ۲، ۵۳۰، ح ۶.)




بهشت و پيراهن خون آلود حسين عليه السّلام

حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه عليهم حكايت فرمايد:
آن هنگام كه صحراى محشر بر پا شود و خداوند تمامى بندگانش را زنده احضار نمايد، صدایی به گوش همگان خواهد رسيد كه : اى جماعت! چشم‌های خود را ببنديد و سرهاى خود را به زير افكنيد، چون كه فاطمه دختر محمّد صلی اللّه عليه و آله می‌خواهد از پل صراط عبور نمايد.
پس همگان چشم‌های خود را می‌بندند و حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه عليها در حالى كه هفتاد هزار فرشته او را مشايعت و همراهى می‌کنند، وارد می‌شود و در يكى از موقف‌های مهمّ محشر توقّف می‌فرماید.
پس از آن پيراهن به خون آغشته حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السلام را در دست گرفته و به محضر ربوبى پروردگار عرضه می‌دارد: پروردگارا! اين پيراهن فرزندم، حسين می‌باشد، تو خود آگاهى كه با فرزندم چگونه رفتار كردند.
در اين هنگام، صدایی از طرف خداوند متعال می‌رسد: اى فاطمه! هر خواسته و تقاضایی دارى بگو، كه برآورده خواهد شد.
و حضرت زهرا سلام اللّه عليها اظهار دارد: خدايا! انتقام مرا از قاتلين فرزندم، حسين بگير.
پس شعله اى مهيب از آتش بر پا شود و زبانه كشان يكايك قاتلين امام حسين عليه السلام را فرو بلعد، همان طورى كه پرنده اى كه دانه از زمين برچيند.
و سپس به عمق دوزخ برگردد و تمامى آن افرادِ ظالم، به عذاب‌های دردناك مجازات و عقاب خواهند شد.
بعد از آن، فاطمه زهرا سلام اللّه عليها به سوى بهشت حركت می‌نماید و در حالى كه ذرارى و دوستان و علاقه‌مندانش همراه او می‌باشند، وارد بهشت خواهند شد؛ و از انواع بركات و نعمت‌های آن بهره‌مند می‌گردند.

(امالی مفيد: ص ۱۳۰، ح ۶ و در كتاب احقاق الحقّ: ج ۲۵، ص ۲۲۲ به نقل از امیرالمؤمنین علىّ عليه السلام از پيامبر اسلام صلی اللّه عليه و آله وارد شده است)




گريه دوستان و شفاعت زنان

هنگامى كه امام حسين عليه السلام متولّد شد، پيغمبر اسلام صلی اللّه عليه و آله پس از بشارت و تهنيت، خبر از شهادت نوزاد و كيفيّت كشته شدنش را داد، حضرت زهرا سلام اللّه عليها سخت گِريست و اظهار داشت : در چه زمانى اتّفاق خواهد افتاد؟
پيامبر اسلام فرمود: زمانى كه من و تو و پدرش، علىّ و برادرش، حسن نباشيم و او يعنى؛ حسين تنها باشد.
آن گاه گريه حضرت زهرا سلام اللّه عليها افزون يافت و گفت : چه كسى براى فرزندم گريه و عزادارى خواهد كرد؟
حضرت رسول فرمود: فاطمه جان! زنان و مردان امّت من بر مصيبت او و اهل و عيالش می‌گریند و نوحه سرایی و عزادارى خواهند كرد، و اين نوحه سرایی و عزادارى هر سال تجديد خواهد شد؛ و چون روز قيامت برپا شود تو، زنان گريه كننده و عزادار بر حسين را شفاعت نموده و من، مردانشان را شفاعت می‌کنم.
و اى فاطمه! تمام چشم‌ها در قيامت گريان می‌باشند، مگر آن چشمانى كه در عزا و مصيبت حسين عليه السلام گريان بوده باشد كه آنان خندان و خوشحال وارد بهشت خواهد شد.

(معالى السّبطين : ج ۲، ص ۱۱، بحار: ج ۴۴، ص ۲۹، ح 37)
گردن بند پر برکت

پیر مرد رو به پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) کرد و گفت: گرسنگی در جگرم اثر گذاشته و برهنه‌ام. به من غذا و لباس بده که سخت تهی دست هستم. حضرت که در آن هنگام چیزی نداشتند، به بلال حبشی فرمودند: «این پیرمرد را به خانه فاطمه (سلام الله علیها) برسان». بلال او را به خانه دختر پیامبر آورد و وی جریان تهی دستی خود را عرض کرد. یگانه دختر پیامبر، گردن بند نقره ای خود را- که هدیه دختر عمویشان بود- به وی بخشیدند. پیرمرد با خوشحالی نزد پیامبر آمد و جریان را باز گفت و گردن بند را در معرض فروش قرار داد. عمار یاسر به او گفت: آن را چند می‌فروشی؟ پیرمرد گفت: به اندازه یک وعده غذا که مرا سیر کند، یک لباس که با آن نماز بخوانم و دیناری که با آن مخارج سفر نزد خانواده‌ام را تأمین کنم. عمار یاسر بیست دینار و دویست درهم، یک دست لباس، یک وعده غذا و مرکب سواری خود را به وی داد. آن گاه آن گردن بند را با مشک خوشبو کرد، در میان یک لباس پرارزش نهاد و به غلامش، سَهم داد و گفت: نزد فاطمه برو این گردن بند را به ابو بده. تو را نیز به ایشان بخشیدم. حضرت فاطمه (سلام الله علیها) گردن بند را گرفت و سهم را آزاد کرد.

سهم که از آغاز تا پایان ماجرا را اطلاع داشت، خنده‌اش گرفت و گفت: «برکت این گردن بند مرا به خنده آورد؛ چرا که گرسنه ای را سیر کرد، برهنه ای را پوشانید، فقیری را بی نیاز کرد، برده ای را آزاد ساخت و سرانجام نزد صاحبش بازگشت»
(محمد محمدی اشتهاردی، داستان‌های شنیدنی از چهارده معصوم (علیهم السّلام)، تهران، انتشارات نبوی، ۱۳۷۷، ج ۹، صص ۳۳-۳۵.)


شيعه واقعی از منظر حضرت فاطمه(س)

شيعه واقعي از ديدگاه حضرت فاطمه زهرا(س) کسي است که قلب و زبانش با آن حضرت همراه باشد و از دستورات ائمه معصومين(ع) پيروي کند.
مردي همسرش را به نزد حضرت فاطمه(س) فرستاد تا از ايشان سوال کند که آيا او از پيروان و شيعيان آن حضرت محسوب مي شود يا نه که حضرت فاطمه(س) در پاسخ فرمودند: به شوهرت بگو اگر به آنچه خواسته و هدف ماست عمل مي کني و از آنچه ما نهي مي کنيم، بيزاري مي جويي، بدان که از شيعيان ما خواهي بود. در غير اين صورت از شيعيان ما نخواهي بود.
زن جواب را به اطلاع شوهر خود رساند. مرد از اين پيام بسيار ناراحت شد و فهميد که مسووليت شيعه بسيار حساس و سنگين است.
مرد سپس با خود گفت: واي بر من! در امان ماندن از گناه بسيار مشکل است. پس من اهل جهنم هستم و هميشه در آن خواهم ماند.
آن زن جريان اندوه شوهر خود را براي فاطمه زهرا(س) تعريف کرد و آن حضرت فرمودند: به او بگو آن طور که تو فکر مي کني نيست. زيرا پيروان ما بهترين اهل بهشت هستند اما هر کسي که ما و دوستان ما را دوست داشته و با دشمنان ما دشمن باشد و قلب و زبانش نيز با ما همراه باشد، ولي امر ما را اطاعت نکند و از آنچه نهي نموده ايم پرهيز نکند، جزو رهروان ما محسوب نمي شود.
حضرت فاطمه زهرا(س) در ادامه فرمودند: با اين وجود، شيعيان ما در بهشت هستند اما پس از آنکه گناهان و آلودگي هاي آنان بواسطه زحمت و رنج فراوان در دنيا يا در قيامت پاک شود. پس به وسيله محبتي که به ما دارند، در بهشت به حضور ما مي رسند.

هر وقت کلیدت گم شد بگو یا زهرا


یکی از عالمان می گفت:
«در روزگاری که در نجف اشرف برای تحصیل علوم دینی به سر می بردم، روزی، در ماه رمضان، عصر هنگام، غذایی برای افطار آماده کردم و در حجره گذاشتم. از حجره بیرون آمدن و در را قفل کردم. پس از نماز مغرب و عشا و سپری شدن مقداری از شب، برای افطار به مدرسه برگشتم. هنگامی که به حجره رسیدم، دست در حیب نمودم؛ کلید نبود! اطراف و داخل مدرسه جست و جو کردم و از بعضی طلاب پرسیدم، ولی کلید را نیافتم. از شدت گرسنگی و نیافتن راه چاره، سخت ناراحت شدم از مدرسه بیرون آمدم.
متحیرانه، به سوی حرم مطهر می رفتم و به زمین نگاه می کردم، شاید کلید را پیدا نمایم، ناگاه مرحوم سیدمرتضی کشمیری را دیدم. پس از آن که دلیل ناراحتی ام را پرسید، گفتم. فرمود: "با من بیا". آن گاه به سوی مدرسه و به سمت درب حجره آمد و فرمود: "می گویند اگر کس نام مادر حضرت موسی(ع) را بداند و به درب و قفل بسته بخواند، باز می شود؛ آیا جده ما، حضرت زهرا(ص)، کم تر از مادر موسی هستند؟!"
پس دست به قفل گذشات و صدا زد: "یا فاطمه (س)"
ناگهان، «قفل باز شد»!
منبع: کتاب داستان های علمای شیعه

دو روایت شنیدنی از بانوی ‌دو عالم

پیامبر (ص) هنوز در میان اصحاب نشسته بود كه پیرمرد عرض کرد: ای پیامبرخدا (ص)، فاطمه (س) این گردن بند را به من احسان نمود تا آن را بفروشم و به مصرف نیازمندی خودم برسانم. پیامبر (ص) گریست. عمّار یاسر با اجازه پیامبر (ص) گردن بند را از پیرمرد خرید. عمار پس از خرید گردن بند، گردن بند را به غلام خود داد و گفت: این را به رسول خدا (ص) تقدیم کن، خودت را هم به او بخشیدم.
حضرت فاطمه زهرا (س)، دختر گرامی پیامبر اکرم (ص) و خدیجه کبری است. حضرت زهرا (س) در خانه‌ای که محل نزول وحی و آیات قرآن است، پرورش یافته اند. ایشان دارای ویژگی‌های اخلاقی و معرفتی فراوانی هستند، آن گونه که ایشان را «بانوی دو عالم» نام نهاده‏اند.

كرامت در حال روزه ‏داری

امام حسن (ع) و امام حسین (ع) بیمار شده بودند. حضرت زهرا (س) و خاندان ایشان به توصیه پیامبر برای شفای حسنین (ع) سه روز، روزه نذر کردند. در روز اول هنگام افطار، فقیری رسید و در خواست غذا کرد. حضرت زهرا (س) افطار خود و خانواده خود را به فقیر دادند. روز دوم در هنگام افطار، یتیمی نزد خانه ایشان آمد و درخواست کمک کرد. حضرت زهرا (س) بار دیگر افطار خود و خانواده خود را به یتیم دادند. روز سوم در هنگام افطار اسیری نزد ایشان آمد و درخواست غذا کرد و این بار هم حضرت زهرا (س) افطار خود و خانواده خود را به اسیر دادند. اینجا بود که آیه شریفه نازل شد « وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا، إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنكُمْ جَزَاء وَلَا شُكُورًا» (سوره انسان آیات ۸ و ۹)؛ طعام را با آنکه خود بدان نیازمندند، به فقیر و یتیم و اسیر می‌دهند و (زبان حالشان این است که) برای خشنودی خدا به شما طعام می‌دهیم و از شما هیچ پاداش و سپاسی نمی‌خواهیم.

هرگز از انجام عمل خیر دریغ نمی‌کردند

روزی پیرمردی فقیر و گرسنه، نزد پیامبر اکرم (ص) آمد و درخواست کمک کرد. پیامبر فرمود: اکنون چیزی ندارم ولی «راهنمای خیر چون انجام دهنده آن است»، پس او را به منزل حضرت فاطمه (س) راهنمایی کرد. پیرمرد به سمت خانه حضرت زهرا (س) رفت و از ایشان کمک خواست. حضرت زهرا (س) فرمود: ما نیز اکنون در خانه چیزی نداریم. اما گردن ‏بندی را که دختر حمزة بن عبدالمطّلب به او هدیه کرده بود از گردن باز کرد و به پیرمرد فقیر داد. مرد فقیر، گردن ‏بند را گرفت و به مسجد آمد.

پیامبر (ص) هنوز در میان اصحاب نشسته بود كه پیرمرد عرض کرد: ای پیامبرخدا (ص)، فاطمه (س) این گردن بند را به من احسان نمود تا آن را بفروشم و به مصرف نیازمندی خودم برسانم. پیامبر (ص) گریست. عمّار یاسر با اجازه پیامبر (ص) گردن بند را از پیرمرد خرید. عمار پس از خرید گردن بند، گردن بند را به غلام خود داد و گفت: این را به رسول خدا (ص) تقدیم کن، خودت را هم به او بخشیدم. پیامبر (ص) نیز غلام و گردن بند را به حضرت فاطمه بخشید. غلام نزد فاطمه (س) آمد و آن حضرت گردن بند را گرفت و به غلام فرمود: من تو را در راه خدا آزاد کردم. غلام خندید. حضرت فاطمه (س) راز این خنده‌ را پرسید. غلام پاسخ داد: ای دختر پیامبر (ص) برکت این گردن بند مرا به شادی آورد، چون گرسنه‌ای را سیر کرد، برهنه‌ای را پوشاند، فقیری را غنی نمود، پیاده‌ای را سوار نمود، بنده‌ای را آزاد کرد و عاقبت هم به سوی صاحب خود بازگشت.

منبع : صراط

ماجرای هم زدن غذا با انگشت و تماشای عاشیه

انس بن مالك می‌گوید:
روزى حجّاج بن یوسف ثقفى مرا نزد خویش احضار كرد و درباره جریان به هم زدن و مخلوط كردن غذاى داخل دیگ به وسیله دست،

كه توسّط حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها انجام گرفته بود،

سؤال كرد.

گفتم :

روزى عایشه به حضور فاطمه زهرا علیها السلام آمد و دید كه آن حضرت مشغول پختن حریره براى دو فرزندش حسن و حسین علیهما السلام است.

او دید فاطمه سلام الله علیها مقدارى آرد و شیر و روغن داخل دیگ ریخته بود و آن را روى اجاقى كه آتش زیر آن شعله ور بود قرار داده؛
و با انگشت خود،

حریره داخل دیگ را در حالى كه مى‌جوشید و غُل غُل مى‌كرد، به هم مى‌زد و مخلوط مى‌نمود.

عایشه با دیدن چنین صحنه‌اى بُهت زده گشت و با حیرت و تعجّب ،

از منزل دختر پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله خارج شده و به سوى منزل پدرش ، ابوبكر حركت كرد.

و چون به منزل پدرش وارد شد، گفت:

پدر! هم اكنون جریان عجیبى را از فاطمه زهرا دیدم كه مرا به حیرت و تعجّب واداشته است .

او را دیدم در حالى كه دیگ حریره ،

روى اجاق آتش مى جوشید،

با انگشت خویش آنها را به هم مى زد و مخلوط مى‌نمود.

ابوبكر گفت:

دخترم ! این موضوع را مخفى دار، مبادا كسى متوجّه شود، كه این امر بسیار مهمّ و عظیم است .

ولى همین كه پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله از این جریان آگاه شد، بالاى منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى ،

فرمود:

مردم از دیدن صحنه جریان دیگ و آتش تعجّب مى كنند و آن را جریانى عظیم و غیر قابل قبول مى پندارند.


و سپس افزود:

سوگند به آن كسى كه مرا به رسالت مبعوث كرده و به نبوّت خویش بر انگیخته است ،

باید بدانید كه خداوند متعال آتش و حرارت آن را بر جسد فاطمه و بر خون و مو و تمام اجزاء بدنش حرام گردانیده است .


همانا فاطمه و شیعیانش (پیروان واقعى در عمل و گفتار) از حرارت آتش در امان خواهند بود،

و بلكه آتش و خورشید و ماه و ستارگان و كوه ها، همه و همه در طاعت فاطمه و نسل او یعنى ؛ اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام مى باشند.

و همچنین جنّیان در ركاب آخرین فرزندش ،

امام زمان علیه السلام با مخالفان و ظالمان مى جنگند.

و در آن هنگام ، زمین تمام بركات و گنجینه ها و مخازنش را تسلیم مهدى موعود عجّل اللّه تعالى فرجه الشّریف خواهد نمود.


پس واى به حال كسى كه در فضائل و مناقب بى شمار فاطمه شكّ كند، خداوند لعنت كند آن كسانى را كه به هر عنوانى، كینه و دشمنى شوهرش ، علىّ بن ابى طالب را در دل دارند و امامت او و دیگر فرزندانش را نپذیرند و انكار كنند.


و در پایان افزود:
بدانید و آگاه باشید كه فاطمه علیها السلام در صحراى محشر بیش از دیگران شفاعت مى نماید و شفاعتش پذیرفته و مقبول درگاه خداوند متعال قرار خواهد گرفت .


از: الثّاقب فى المناقب، ص 293، ح 250.

داستان حرير سيز (حله بهشتي) حضرت فاطمه عليه السلام.


 

السلام عليک يا سيدة نساء العالمين من الأولين و الآخرين





روايت كرده اند زماني كه رحلت و احتضار بانوي عفت و عصمت فرا رسيد، حضرت امير نزد فاطمه طاهره تشريف آورد شرح «حله بهشتي» از ان كريمه دو عالم پرسيد، در جواب حضرت فاطمه عليه السلام گفتند :
در اين دستمال بسته، حرير سبزي است و در آن ورقه سفيدي مي باشد كه چند سطر نوشته شده و نور آن لامع (درخشان، درخشنده) است حضرت علي عليه السلام فرمودند در آن چه نوشته شده يا بنت خديجه الكبري، عرض كرد يا سفينه النجاه و يا ابن عم رسول الله زماني كه پدرم مرا به شما تزويج نمود و خبر داد كه عقد من در زير درخت طوبي واقع شده و آن درخت نثار خود را نمود، من دو جامه كهنه و نو داشتم و بر سجاده عبادت نشسته بودم در شب عروسي، ناگهان سائلي فرياد زد يا اهل بيت النبوه و معدن الخير و الفتوه امشب اگر جامه كهنه داريد به من بدهيد كه من فقيرم؛ پس من آن جامه نو را به او دادم،‌چون صبح شد رسول اكرم با چهره نوراني وارد حجره من شدند و فرمودند: تو جامه نو داشتي چرا نپوشيدي عرض كردم شما نفرموديد هر آنچه صدقه مي دهيد باقي مي ماند، من آن را صدقه دادم. حضرت رسول اكرم فرمود اگر جامه كهنه را مي دادي و نو را مي پوشيدي براي شوهرت بهتر بود از طرفي وضعيت فقير را هم مراعات كردم در اين عمل اقتدا به شما كردم وقتي كه مادرم حضرت خديجه همسر شما شد هر چه داشت همه را در راه شما بذل نمود.
همچنين سائلي به شما رسيد شما تنها پيراهن خود را به سائل داديد و خود را به حصيري پيچيده و از اين امور بسياري بجا آورديد تا اينكه جبرئيل نازل شد اين آيه را آورديد:
« و لا تبسطها كل البسط فتعقد ملوما محسورا » 1.










در اين هنگام رسول الله صلي الله عليه و آله گريست مرا به سينه خود چسبانيد آنگاه فرمود جبرئيل آمده به تو سلام مي رساند عرض مي كند به فاطمه بگو هر چه مي خواهد طلب نمايد هر آنچه در آسمان و زمين خواهي به تو داده خواهد شد. به او بشارت بده كه من او را دوست دارم. به من فرمود: دخترم ! پروردگارت به تو سلام رسانيده، مي گويد: هر آنچه مي خواهي طلب كن.پس من عرض كردم همانا استدعاي م نزيارت لقاء پروردگار است در دارالسلام پس پدرم فرمود دست خود را بلند كن. دستهايم را بالا بردم و حضرت نيز دستهاي مباركش را بالا برده، دعا در حق امت و طلب مغفرت نمود. « اللهم اغفر لامتي » من آمين گفتم آنگاه جبرئيل گفت خداوند عالم فرمود : گناهان امت ترا آمرزيدم وقتي كه محبت به فاطمه و پدر فاطمه و اولاد فاطمه داشته باشند. پس جبرئيل آمين اين حرير سبز ( حله بهشتي ) را آورد كه در آن رقعه سفيدي مي باشد كه به قدرت تعالي در آن نوشته شده است : « كتب ربكم علي نفسه الرحمه ».2
« جبرئيل و ميكائيل شاهد شدند و پدرم به من فرمود آن را ضبط نمايم. و زمان رحلت وصيت كنم كه آن را در قبرم گذارند وقتي كه روز محشر برپا شد و زبانه آتش شعله كشد به پدرم دهم تا طلب كند آنچه را كه خداوند متعال وعده داده است. 3
1- سوره اسراء، آيه 29، خيلي دستهايت را نگشاي كه بعد سرزنش شده و حسرت زده بنشيني .
2- رياحين الشريعه، ج 1، ص 104.
3- رياحين الشريعه، ج 1، ص 104.
http://j-ashrafipnu.blogfa.com

داستانی در مورد فدك

ابن ابی الحدید معتزلی كه از علمای معروف و برجسته اهل تسنن است می گوید: من از استادم (علی بن فارقی) مدرس مدرسه بغداد پرسیدم آیا فاطمه (ع) از ادعای مالكیت فدك راست می گفت ؟. گفت : آری .
گفتم : پس چرا خلیفه اول ، فدك را به او نداد، در حالی كه فاطمه (ع) نزد او را راستگو بود؟. او لبخندی زد و كلام زیبا و لطیف و طنز گونه ای گفت ، در حالی كه او هرگز عادت به شوخی نداشت ، گفت : اگر ابوبكر، فدك را به مجرد ادعای فاطمه (ع) به او می داد، فردا به سراغش می آمد و ادعای خلافت برای همسرش ‍ می كرد! و وی را از مقامش كنار می زد و او هیچگونه عذر و دفاعی از خود نداشت ، زیرا با دادن فدك پذیرفته بود كه فاطمه (ع) هر چه را ادعا كند راست می گوید، و نیازی به بینه و گواه ندارد. سپس ابن ابی الحدید می افزاید: این یك واقعیت است ، هر چند استاد، آن را به عنوان مزاح ، مطرح كرد. این اعتراف صریح از این دو دانشمند اهل تسنن حاكی است كه داستان فدك ، یك داستان سیاسی و آمیخته با خلافت بوده ، نه داستان صرفا اقتصادی .

آیت خدا در قرآن در باره آبهای شور و شیرین



(وَهُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ

وَجَعَلَ بَیْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَحْجُورًا) [الفرقان: 53]


"او کسی است که دو در یا را در کنار هم روان میسازد

(و بر اثر وزن مخصوص, یعنی تفاوت درجۀ غلظت آب

شور وشیرین, آمیزۀ هدیگر نمیشوند) این یکی شیرین

است, وآن دیگر شور شور! خداوند در میان آن دو حائل

ومانعی ایجاد کرده است که آنها را کاملاً از هم جدا

ساخته است".

و این جوابی است برای آنان که میگویند

قرآن برای 1400 سال پیش بوده و به درد قرن

بیست و یکم قرن اتم و ارتباطات نمی خورد.


برای دانلود کلیپ بر روی آیکن زیر کلیک کنید . . .


لطفا نظر یادتون نره . . .


حجم فایل : 2.89 مگابایت

http://iranclips.blogfa.com




نام من

نام من سرباز کوی عترت است.... دوره ی آموزشی ام هیئت است... پادگانم چادری شد وصله دار...... سر درش عکس علی با ذوالفقار..... ارتش حیدر محل خدمتم..... بهر جانبازی پی هر فرصتم..... نقش سر دوشی من یا فاطمه است.... قمقمه ام پر ز آب علقمه است..... اسم رمز حمله ام یاس علی..... افسر مافوقم عباس علی..... گرچه شد فرمانده ام غائب ولی...... دلخوشم بر نایبش سید علی....